Thursday 7 February 2013

يكي از فانتزي هام اينه كه رييس كل بانك مركزي بشم!


يكي از فانتزي هام اينه كه رييس كل بانك مركزي بشم  ، همچين برينم به اقتصادمملكت كه تن "نوربخش" تو گور بلرزه ، همه رو هم مجبور كنم بهم بگن دكتر، با " ت" و " ر" غليظ.
دوس دارم امين همه باشم، همه، همه چيزشون رو بسپارن به من و خيالشون راحت باشه، خودم از دار دنيا چيزي نداشته باشم اما موقع حرف زدن از ميليارد كمتر نگم.
دوست دارم شركتهاي ساختموني بهم اعتمادكنن، منم ريشمو سفيد كنم كه اين اعتماده بهم بياد، بعد يه چك "صدو بيست و سه هزار ميلياردي" بهم امانت بدن كه ببرم ونزوئلا ، وقتي واسه تعطيلات ميرم اونجا ، منم به هواي اينكه همه حواسشون به آلمان و ونزوئلاس يه پرواز بگيرم و برم نيوزلاند و در حالي كه دارم به دوربين چشمك ميزنم تو هواي مه آلود ولينگتون تو دوردست ها گم و گور بشم...


No comments:

Post a Comment