Monday 15 October 2012

"ايران از دريچه چشم " آرگو




آرگو بمانند همه فيلمهاي هاليوودي نگاهي قهرمانپردازانه به داستاني دارد كه اين بار در جغرافيايي به نام ايران رخ مي دهد، دستمايه فيلم داستان واقعي گريز شش ديپلمات آمريكايي است در بحبوحه اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان موسوم به پيرو خط امام در سيزده آبان سال ٥٨است. داستاني كه بالقوه جذابيت ساخت و پرداخت فيلمي هيجان انگيز را دارد.



فيلم با صحنه هايي از تظاهرات انقلابيون در مقابل سفارت آمريكا آغاز ميشود،تظاهركنندگاني به غايت هيجان زده و خشمگين كه در صدد ورود به محوطه سفارت آمريكا هستند، صحنه هايي كه فيلمهاي مستند از اين واقعه را تداعي ميكند، كارگردان تمام تلاش خود را ميكند تا صحنه هايي مستند بيافريند كه به نوبه خود گاهي هم موفق عمل ميكند، خروج شش نفر از ديپلماتها از درب ديگري از سفارت و پناه بردن به منزل سفير كانادا آغاز داستاني است كه بيننده را باضرباهنگي تند تا پايان به دنبال خود ميكشاند.

در آنسوي دنيا اما، در دفتر CIA جلساتي براي يافتن راه حلي براي نجات اين ديپلماتها برقرار است و ماموري به نام توني مندز قرار ميشود كه اين شش نفر را در قالب گروهي فيلمساز از كشور خارج نمايد، نقشه ها طراحي ميشود و مقدمات كار در هاليوود انجام مي پذيرد و توني مندز راهي تهران مي گردد.

زمستان تهران ٥٨ زمستاني است كه هنوز بوي خون وقيام ميدهد، پاسداران مسلح در همه جاي شهر پرسه ميزنند و مردم هنوز از پيروزي انقلاب خويش مشعوفند، در خيابان طنابهاي دار بر روي جرثقيل ها هنوز پابرجاست و شهر هنوز از جوش و خروش انقلابي خود آرام نگرفته است. مامور "هميشه باهوش" CIA  مقدمات فرار اين ديپلماتها را فراهم نموده و سرانجام آنها را از فرودگاه مهرآباد سوار هواپيما نموده و از ايران خارج مينمايد.



داستان واقعي اين گريز از داستانهاي طبقه بندي شده CIA بوده است كه در زمان كلينتون از آرشيو پرونده هاي CIA خارج شده است ، فيلمنامه قوي و منسجم و كارگرداني هوشمندانه فيلم از آن اثري قابل قبول مي سازد، ضمن آنكه به زعم من اثري كه در هاليوود ساخته شده كوشش مي كند كه فيلمي روايت گر باشد تا تحليل كننده ، فيلمي كه روايت برهه اي از انقلاب ايران را همانگونه كه واقع شده روايت مي كند اما از دريچه غالب ، نگاهي كه به نظر قابل توجيه است.

بازي بازيگران ايراني فيلم اما از نقاط ضعف اين فيلم به شمار ميرود ، سكانسهاي كوتاه بازي رفيع پيتز و هوشنگ توضيع حرف زيادي براي تحليل نمي گذارد ، نقشهايي كه زياد از هنر اين دو سود نميبرد و جاي پرداخت هم براي آنها نمي گذارد، سپاهي هاي فيلم اما به گونه اي مضحك هميشه عصباني و پرخاشجو هستند كه فارسي حرف زدنشان با لهجه انگليسي براي من بيننده فارسي زبان مضحك تر جلوه ميكند.

تيتراژ پاياني فيلم اما از نظر من يكي از جالب ترين قسمتهاي فيلم است، مقايسه صحنه هاي فيلم با عكس هاي واقعي و مستند،گويي مي خواهد به بيننده بفهماند كه داستان فيلم واقعي است و ما فقط آنرا روايت كرده ايم.

 فيلم ساخته هاليوود است و براي تماشاگر غربي ساخته شده است، مسلم است كه قهرمان فيلم هم بايد از نوع سازنده اش باشد تا تماشاچي غربي را راضي و خوشحال از سالن بدرقه نمايد، اين نكته عجيب مرا به ياد فيلم قلاده هاي طلا انداخت ، فيلمي كه با وقاحت تمام ماجراي جنبش سبز را وارونه جلوه داد و در مسير مقاصد سازنده و تهيه كننده اش قدم برداشت، از اين زاويه اما آرگو تلاش نمود كه از جانبداري و قلب حقيقت احتراز نموده و فقط داستان را روايت نمايد.
طبيعتاً رژيمي كه خود در فيلمي مانند قلاده هاي طلا رخداد نه چندان دور تاريخ را به راحتي وارونه جلوه ميدهد به زعم من نمي تواند گله اي از اين فيلم داشته باشد.

پينوشت: در بحثي كه با بيننده هاي غربي اين فيلم در انتها داشتم به غير از اذعان به حقيقت روايت و صحنه هاي فيلم حرفي براي گفتن نداشتم ، تنها چيزي كه توانستم بگويم اين بود كه ايران از دريچه چشم آرگو نه تنها تغييري در خط مشي خود نداده بلكه عقبگرد كرده است و هنوز از ديوارهاي سفارتها بالا ميرود، هنوز هم سپاهيانش پرخاشجو هستند و هنوز هم طنابهاي دارش همچنان بر جرثقيل ها پابرجاست، با اين تفاوت كه آنها كه آنروز از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتند خود زنداني گروهي ديگر شدند كه عمالشان را بالاي ديوار سفارت انگليس فرستادند.


Saturday 18 August 2012

پيام تسليت كامران دانشجو به بازماندگان زلزله آذربايجان شرقي

وزير علوم و تحقيقات و فناوري در پي وقوع زلزله در چندين شهر و روستاي آذربايجان شرقي طي پيامي به بازماندگان تسليت گفتند.
در قسمتهايي از اين پيام تسليت آمده است:

مشکل اکثر کشورهای جهان سوم این است که شعور ملتشان از شعور دولتشان بیشتر است .
امروز از دیروز به قیامت نزدیکتریم،به خدا چطور؟
دخترهای خوب به بهشت میروند اما دخترهای بد به هر جا که دلشان بخواهد.
در آرزوهایت مرا جا کن چون من در زیباترین دعاهایم تو را به یاد دارم.
عاشق طرز فكر آدمــــهـــا نشويد،آدمــــهـــا زيبا فكر ميكنند زیبا حرف ميزنند،امـــــــا زيبا زندگي نميكنند!
هیچوقت راجع به خودت زیاد حرف نزن؛ چون خیلی زود گندش در میآيد.
خدایا اگر بنده مطیعی نیستم دوستانی دارم كه به ذكرت مشغولند، به نعمت وجودشان و احترام مناجاتشان و دل پاكشان به ما نظر كن.
آدمیزاد هرگز نمیفهمد كه تا چه اندازه عاشق است، مگر زمانی كه بكوشد ديگر عاشق نباشد.
وقتی بمیرم به بهشت می روم، چون این دنیا در جهنم زندگی کردم!
کبوتر ناز من تنها نشسته
دلم براش میسوزه بالش شکسته
به من نگاه میکنه غمگین و خسته
مامان جون مهربون بالشو بسته
کبوتر ناز من خوب میشی فردا
دوباره پر می کشی تو آسمونها
کمک رسانی سن و سال نمی شناسد.
در همین نزدیکی کودکی می شمرد که از خانواده اش چند نفر باقی مانده اند...

Wednesday 15 August 2012

يك زلزله و اين همه حرف و حديث


زلزله و پس لرزه هاي اخير آذربايجان در واپسين روزهاي ماهي كه به زعم حكومت اسلامي ماه ميهماني خداست نه تنها آذري ها بل تمامي مردم ايرانزمين را غرق در ماتم و اندوه كرد.
خبر رساني با تاخير، عدم توجه خاص به خانواده هاي مصيبت زده، دهن كجي مسئولين، تاخير در ابراز همدردي با مردم ناحيه و خبر تسليت رئيس جمهور به رئيس جمهور سيرالئون درد اين مردم را دوچندان كرد.
تحليل رفتار حكومت در مقابل اين حادثه طبيعي كه اولين بار نيست در ايران رخ ميدهد خود موضوعي است كه جداگانه بايد به آن پرداخته شود.
اما چيزي كه بسيار مشهود و غير قابل كتمان است فقر مشهود ايرانيان ساكن در اين نواحي است كه شايد يكي از دلايلي باشد كه رژيم با عدم خبررساني سعي در مخفي نگاه داشتن آن داشت، مردماني ساده دل با زندگي بسيار ساده و بدون امكانات اوليه رفاهي، مردماني كه قياس امكاناتي اوليه مانند بيمارستان و درمانگاه با زيارتگاه ها و امامزاده هاي بلااستفاده اي (كه هرگز نه تنها دردي از آنان دوا ننموده است كه چه بسا مانع رشد آموزش و اطلاع رساني و ترويج خرافات نيز گشته است) عمق فاجعه را نمايان مي سازد.
زلزله اي با اين قدرت اگر در هر كشوري با اندك بضاعت مالي كه نظارتي بر ساخت و سازهايش داشته قطعاً تلفاتي كمتر از اين داشت. 
رژيم با عقب نگه داشتن مردم، با عدم ايجاد زيرساختهاي اساسي و مورد نياز نه تنها در آذربايجان كه در تمامي كشور به گونه اي سعي در پرورش مردماني دارد كه هميشه نيازمندند و چشم نياز به دستان حكومت دوخته اند و اين است رمز و راز حكومتي كه با وجود ثروتهاي بيكران ايران هرگز سعي در آباداني آن نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
چه بسا بم پس از زلزله هرگز روي آباداني به خود نديد و اين صادق است براي تمامي شهرهاي زلزله زده و جنگ زده.


عمدي كه رژيم در عدم كمك رساني و آباداني شهرهاي ايرانزمين دارد به همراه خبرهايي كه از پروژه هاي برون مرزي حكومت در كشورهايي مانند سوريه ، ونزوئلا، عراق و جاهاي ديگر ميرسد ، گواه بر اين است كه رژيم تمام تلاش خود را در عقب نگاه داشتن ايرانزمين خواهد داشت، كه اين عقب نگه داشتن ثمره اش مردماني خواهند بود هميشه محتاج و چشم بر دستان حكومت دوخته و اين است رازي كه حكومت با توسل به آن سعي در استمرار حيات خويش خواهد داشت.